تفاوت جامعه امروزی کشور با جامعه قبل پیروزی انقلاب چیست؟

نتیجه تصویری برای انقلاب وجامعه امروزی



منظور اعتقاداتی است که برخی از مردم می گویند قبل از پیروزی انقلاب مردم ایمان و اعتقاد قوی نسبت به اسلام و احکام الهی داشتند؟

هرچند جامعه کنونی ما از نظر معیارهای اصلی اسلامی که برای یک جامعه دینی مطلوب و ایده ال در نظر گرفته شده ، دارای کاستی ها و ضعف های مهمی است اما اگر بخواهیم این موضوع را با وضعیت کشور در قبل از پیروزی انقلاب و همچنین کشورهای مشابه مقایسه نماییم ، انقلاب اسلامی ایران و به تبع آن نظام جمهوری اسلامی دستاوردهای شگرفی را در زمینه های مختلف فرهنگی اجتماعی سیاسی اقتصادی و...داشته و توانسته محیطی سالم و بسترهای مناسب را برای رشد و تربیت افراد جامعه مطابق با آموزه ها و ارزشهای دینی فراهم نماید که محصول عینی آن وجود انسان های دین باور و دین مدار بسیار زیادی در تمامی سطوح و طبقات اجتماعی جامعه می باشد تا آنجا که تحقق و پیاده سازی احکام و ارزش های اصیل دینی از خواسته های مهم مسئولین عالی رتبه نظام اسلامی اکثریت جامعه کنونی ماست .
این در حالی است که علی رغم وجود نیروهای مذهبی قوی در جامعه قبل از انقلاب ، جهت گیری اصلی نظام پهلوی و برنامه های شوم بیگانگان که در عرصه های مختلف تصمیم گیری و مدیریت کشور حضور فعال داشتند به سمت اسلام ستیزی و ایجاد جامعه ای با الگوهای غربی بود . بر این اساس هرچند در زمان قبل از انقلاب افراد متدین و معتقد به مبانی دین در جامعه وجود داشت اما سیر و جهت گیری نظام حاکم به سوی دوری از مذهب بود و این موضوع آثار مخرب خود را به تدریج بر بخشهای مختلف جامعه خصوصاً طبقات جدید برجای می گذاشت ؛از نظر فرهنگی، فرهنگ کشور قبل از انقلاب بیشتر برگرفته و متأثر از فرهنگ منحط غرب بود، عرصه فرهنگی کشور صحنه تاخت و تاز بیگانگان بود و رژیم گذشته نیز به اشکال مختلف در گسترش و تسلط این فرهنگ مبتذل تلاش می نمود. حاکمان وقت نیز نه تنها به ارزش ها و سنت ها و معتقدات جامعه که عمیقا ریشه مذهبی داشت بی اعتنا بودند که به طرق مختلف سعی در از بین بردن ارزش های مسلط بر جامعه و جایگزینی آنها با فرهنگ بیگانه می نمودند.

آزادی و بی بند و باری زیاده از حد، رواج فساد و فحشاء، عدم مراعات عفت عمومی، برگزاری جشن های سلطنتی و تغییر تاریخ هجری و جایگزینی تاریخ شاهنشاهی به منظور بازگشت به ارزش ها و سنت های قبل از اسلام و تبلیغ و ترویج آنها و ... گوشه ای از این جهت گیری و تلاش هاست و اصولاً یکی از دلایل اصلی وقوع انقلاب اسلامی همین دین ستیزی و به خطر افتادن دین اسلام بود .که بحمدالله به برکت پیروزی انقلاب اسلامی جلوی این روند نه تنها گرفته شد بلکه تلاش گردید در کنار برنامه ریزی صحیح برای تربیت جامعه بر اساس ارزشهای متعالی اسلامی جلوی تهاجم مخرب فرهنگی غرب را گرفته و با سازوکارهای مختلف از تأثیرات منفی آن بکاهد.
انقلاب اسلامی با احیای فرهنگ، تفکر و هویت دینی، شخصیت مردم به ویژه نسل جدید و حضور فعال آنان را در صحنه های مختلف اجتماعی تثبیت و تضمین نمود. پیروزی انقلاب اسلامی نقطه عطفی برای احیای هویت دینی و نفی هر گونه خود باختگی بود، انقلاب اسلامی این باور را در میان ملت های مسلمان ایجاد کرد که می توان با تکیه بر فرهنگ اصیل اسلامی و هویت دینی به مجد و عظمت واقعی دست یافت، در واقع انقلاب اسلامی با ساختار فرهنگ دینی خود فرهنگ استعماری غرب را زیر سؤال برد و به همین جهت نظام استکباری غرب به نابودی فرهنگ انقلاب و نظام مبتنی بر آن همت گماشته است و امروز به اعتراف صریح نظریه پردازان غربی درگیری اصلی بین فرهنگ انقلاب و نظام اسلامی با فرهنگ غربی است. هانتینگتون نظریه پرداز غربی می گوید: «تقابل اصلی آینده جوامع بیشتری بر خورد فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی است» البته در کنار این موضوع واقعیت دیگری نیز وجود دارد و آن آسیب هایی است که جامعه دینی ما با آن مواجه است ؛ یکی از این آسیب ها در زمینه تربیت و پرورش نیروی انسانی مومن و متعهد به اصول و ارزشهای دینی است که به صورت خلاصه می توان سه علت را در بروز این آسیب شناسایی کرد ؛ که با توجه به شرایط و واقعیات کنونی جامعه ما بخش مهمی از آن به خواست و اراده افراد برگشته و بخش دیگری نیز مربوط به کاستی ها و یا ضعف های مدیریتی است و بالاخره سومین عامل به کمبود امکانات و وجود موانع داخلی و خارجی نظیر تهاجم فرهنگی و...می باشد.
اگر بخواهیم از منظری دقیق تر به بررسی موضوع فوق بپردازیم گفتنی است :
الف) تعریف جامعه ى اسلامى و ویژگى هاى آن:
جامع ترین تعریفى که از جامعه ى دینى وجود دارد این است: جامعه ى دینى، جامعه اى است «دین باور»، «دین مدار»، «دین داور» و «مطلوب دین»(جامعه ى برین، سید موسى میرمدرسى، چاپ اول، 1380، صص 209 - 210)..

جامعه ى دینى جامعه اى است که شبکه روابط اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، حقوقى و اخلاقى آن بر اساس دین و آموزه هاى آن تنظیم شده باشد. جامعه ى دینى جامعه اى است که در آن داورى با دین باشد و افراد آهنگ خود را همیشه با دین موزون کنند. جامعه ى دینى دغدغه ى دین دارد و این دغدغه و احساس نیاز به همسو کردن خود با دین، تنها به امور فردى و عبادیات و اخلاق فردى محدود نمى شود: بلکه نسبت میان دین و کلیه ى امور و روابط اجتماعى باید سنجیده شود و داورى دین در همه خطوط و زوایاى تمامى شبکه ى روابط اجتماعى نافذ باشد(جامعه ى دینى، جامعه ى مدنى، احمد واعظى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ى اسلامى، چاپ اول، 1377، صص 88 - 90).


بر این اساس ویژگى هاى جامعه ى دینى عبارتند از(حکومت دینى، حمیدرضا شاکرین، انتشارات معارف). :
1ـ دین باورى و اعتقاد به آموزه هاى دینى.

2ـ تنظیم نظام حقوقى خود بر اساس دین (شریعت مدارى).

3ـ داراى نظام دینى است و جز حکومت دینى را برنمى تابد(نظام دینى).

4ـ در جامعه ى دینى، مردم سلوک و رفتار فردى و اجتماعى خود را با دین موزون مى کنند و داورى دین را در این باره پذیرایند(دین داورى).

5ـ چنین جامعه اى قطعاً مطلوب و مورد رضایت دین نیز هست (مطلوب دین).

جامعه اى که بر اساس مؤلفه ها و ویژگى هاى فوق شکل گرفته باشد، جامعه اى دینى است.
بر این اساس مى توان دو معیار اصلى براى جامعه ى اسلامى نام برد:

1ـ افراد جامعه به دین مبین اسلام باور داشته و آن را در رفتار فردى و اجتماعى خود متجلى سازند.

2ـ کلیه نظام هاى حقوقى و ساختارهاى سیاسى بر اساس دین مبین اسلام تنظیم شده باشد.
نکته ى مهمى که در این جا قابل ذکر است، توجه به مراتب متعدد جامعه ى اسلامى است. یعنى این که به هر مقدار این دو معیار فوق در جامعه اى رعایت شود، درصد و میزان اسلامیّت آن جامعه بالاتر مى رود.

ب) بررسى اسلامى بودن جامعه ى کنونى ایران:

با نگاهى به واقعیات جامعه ى کنونى ایران مشخص مى شود که بحمدالله جامعه ما از دو معیار اصلى جامعه ى اسلامى برخوردار است. زیرا اولاً اکثر افراد جامعه به دین مبین اسلام عقیده و باور دارند. و ثانیاً نظام حقوقى و ساختار سیاسى جامعه نیز بر اساس آموزه هاى دین مبین اسلام شکل گرفته است. بنابر این در اصل اسلامى بودن جامعه ى ما هیچگونه تردیدى نیست. اما این که به چه میزان از اسلامیّت برخوردار هستیم نیازمند بررسى عملکرد ارکان و عناصر تشکیل دهنده ى جامعه ى اسلامى اعم از افراد جامعه، مسؤولین، نهادها و دستگاه هاى دولتى و... و میزان انطباق آن با آموزه هاى دین مبین اسلام است. در این زمینه به صورت مختصر باید گفت: نظام جمهورى اسلامى که بر اساس آموزه هاى دین مبین اسلام تشکیل شد، از ابتدا تاکنون تمامى سعى و تلاش خود را در جهت تحقق و اجراى کامل تعالیم و ارزش هاى اسلامى در سطح جامعه به کار بسته است. و در این راه تا آن جا که امکانات مادى و معنوى اجازه داده از هیچ تلاشى دریغ نکرده است.
اما باید به این نکته نیز توجه داشت که وجود نظام سیاسى و حقوقى منطبق با دین در صورتى در اجراى کامل تعالیم و ارزش هاى اسلامى در سطح جامعه موفق خواهد بود که سایر شرایط و زمینه هاى لازم (از قبیل وجود منابع انسانى مورد نیاز، کارگزاران و مدیرانى صالح، مردم وفادار و همیشه در صحنه، کفایت منابع مادى و اقتصادى و..). مهیا بوده و به علاوه موانع و مشکلات (از قبیل تهدیدات خارجى و تهاجمات نظامى و فرهنگى، محاصره هاى اقتصادى و سیاسى و نظامى، بدعت ها و سنت هاى غلط، دنیاگرایى تجمل پرستى و..). وجود نداشته باشد؛ وگرنه هرگز آن حکومت دینى در اصلاح کامل جامعه موفق نخواهد بود. این موضوع درباره حکومت امیرالمؤمنین(ع) نیز مطرح است.

حضرت على(ع) از سوى خداوند متعال به عنوان ولى جامعه اسلامى و هم تراز پیامبر اکرم(ص) معرفى شده و هیچ تردیدى در حقانیت و مشروعیت حکومت ایشان وجود ندارد. در قرآن کریم ابلاغ ولایت ایشان به وسیله پیامبر اکرم(ص)، موجب اکمال دین و اتمام نعمت و راضى بودن به دین اسلام دانسته شده است. (مائده، آیه 3) اما با نگاهى به تاریخ پنج ساله حکومت مولاى متقیان و اوضاع اجتماعى حاکم بر آن دوران، روشن مى شود که موانع زیاد فراروى آن حضرت بوده است.
جنگ هاى داخلى صفین، جمل و نهروان، تهدیدات دشمنان خارجى، کمبود نیروى انسانى توانمند و تربیت یافته، کثرت مشکلات، گستردگى بدعت ها و سنت هاى فاسد و آلودگى هاى مزمن اجتماعى، تغییر چارچوب نظام ارزشى و... تنها گوشه اى از مشکلات ایجاد شده در حکومت عدل امام على(ع) است. دنیاگرایى مردم، خیانت و یا نافرمانى برخى کارگزاران و فرماندهان آن حضرت و... از مسائلى بودند که آن حضرت در تمام دوران حکومت خود با آن روبه رو بودند؛ ولى در همان حال آن حضرت شایسته ترین فرد براى حکومت و زمامدارى جامعه اسلامى در اوضاع آن روز بود و این نابسامانى ها هیچ گاه تردیدى در اصل مشروعیت ولایت آن حضرت ایجاد نمى کند.
حال آیا مى توان بدلیل وجود آن مشکلات، حکومت امام على(ع) را نالایق و ناکارآمد معرفى کرد و یا این که آن جامعه را غیراسلامى دانست ؟!
براى حل اساسى این شبهه لازم است، فلسفه اصلى و اهداف تشکیل حکومت اسلامى و نهایت چیزى که مى توان از حکومت اسلامى انتظار داشت، مشخص نمود. بر این اساس مهم ترین فلسفه و اهداف تشکیل حکومت اسلامى عبارت است از:
1. استقرار توحید و خداپرستى در زمین و رهانیدن مردم از بندگى و فرمانبردارى غیر خدا: «و لقد بعثنا فى کل امةٍ رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت...»نحل، آیه 36).

روشن است تحقق این هدف بسیار خطیر و بزرگ، نیازمند سازمان و قدرت سیاسى ـ اجتماعى است.

2. رشد و تعالى علمى، فرهنگى و تربیتى انسان ها و رهایى و.... آنان از نادانى و جهل. «هو الذى بعث فى الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یُعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلالٍ مبین»، (جمعه، آیه 2).

3. آزادسازى و رهایى توده هاى مردم و انسان هاى مستضعف از چنگال ظالمان و ستمگران و از زنجیرهاى اسارت و بردگى: «... و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم...»، (اعراف، آیه 157).

4. برپایى جامعه نمونه و مدینه فاضله آرمانى از راه اقامه قسط و عدل اسلامى: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط...»، (حدید، آیه 25).

5. اجراى کامل قوانین آسمانى اسلام با تمام ابعاد آن (اعم از قوانین اقتصادى، حقوقى، اجتماعى، سیاسى، نظامى و..).

پس فلسفه تشکیل حکومت، تأمین نیازهاى مادى و معنوى و فراهم نمودن زمینه و بستر رشد و تکامل انسان و در نتیجه سعادت و خوشبختى او در دنیا و آخرت است. حکومت اسلامى موظف است، با تمامى امکانات و در حد توان خود، زمینه هاى کمال انسان ها را فراهم نموده، زمینه هاى فساد را از میان بردارد. اما آیا اینکه با فراهم بودن تمامى این زمینه ها و بسترسازى ها، همه افراد جامعه اصلاح و جامع کاملاً اسلامى خواهد شد، در جواب مى توان به این آیه اشاره کرد که: «انّ الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم...؛ خداوند هیچ قومى را تغییر نمى دهد؛ مگر آنان حال خود را تغییر دهند»، (رعد، آیه 11).
بر مبناى این اصل مهم هرگونه تغییرى در سرنوشت انسان ها و اصلاح یا انحطاط اجتماعى و فردى یک جامعه، منوط به خواست و اراده انسان است. افراد یک جامعه، زمانى به طور کامل اصلاح مى شوند که بر اساس اراده، گزینش و کنش اختیارى خود بتوانند از شرایط محیطى ـ که به برکت حاکمانى عادل و الهى، قوانین به احکام و ارزش ها و معارف اسلامى به وجود آمده ـ استفاده کنند و راه تعالى و تکامل خود را در پیش گیرند. بنابراین وجود حاکمانى الهى و سایر شرایط محیطى (قوانین اسلامى، تأمین نیازهاى مادى و رفاه، امنیت و..). هر چند در روند تکاملى و اصلاح جامعه امرى کاملاً ضرورى و لازم است؛ اما به هیچ وجه کافى نیست؛ بلکه اراده و گزینش و کنش اختیارى خود افراد یک جامعه نیز، شرط دیگر این مجموعه است. از این رو شاهدیم که در طول تاریخ، با این که پیشوایان الهى (مانند پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) در جامعه بوده اند و تمام شرایط و زمینه هاى رشد و تعالى براى مردم فراهم بوده است؛ اما چون همه افراد آن جامعه، به چنان درک و شناختِ عمیق ـ نرسیده بودند، که اصلاح کامل و فراگیر در جامعه محقق نشد.
به علاوه، همان طور که پیشوایان معصوم ما، هرگز مدعى اصلاح کامل جامعه نبودند؛ هیچ یک از مسؤولان جامعه اسلامى ما نیز هرگز چنین ادعایى را ندارند و نخواهند داشت. البته آنان موظف اند زمینه هاى اصلاح جامعه را فراهم آورند؛ اما تا زمانى که خودِ افراد جامعه اراده نکنند، این برنامه عملى نخواهد شد.
در هر صورت مسأله مفاسد اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى از قبیل وجود فقر، تبعیض و عدم رعایت عدالت اجتماعى، به هیچ وجه منطبق با تعالیم دینى مقدس اسلام و اصول و ارزش ها و آرمان هاى نظام جمهورى اسلامى نبوده و همواره یکى از دغدغه هاى مسؤولین نظام خصوصا مقام معظم رهبرى بوده است.
معظم له مکررا نارضایتى خود را از این مسأله ابراز داشته و از متولیان امر خواستار رسیدگى جدى براى حل این معضل شده اند زیرا تداوم نظام و انقلاب اسلامى نیز وابسته به اصلاح ساختارهاى اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جامعه و مبارزه با مظاهر فساد و پیوند، همراهى و محبت بین مردم و مسؤولین اداره کننده نظام مى باشد.
بنابر آن چه که گذشت مشخص مى شود که در جامعه ى اسلامى همه افراد جامعه از مردم گرفته تا زمامداران و کارگزاران، همه مسؤولند و به نسبت مسؤولیّت خویش پاسخگو هستند. بنابر این نمى توان همه ى مشکلات و معضلات جامعه را متوجه فرد یا دستگاهى خاص نمود و از آن انتظار حلّ همه مسائل را داشت. مسلماً زمانى که همه مردم و مسئولین جامعه به دین باور داشته باشند و در راه اجراى آن در تمام عرصه ها تلاش جدّى نمایند، مى توان انتظار زدودن مظاهر غیراسلامى از جامعه را داشت. امام على(ع) مى فرماید: فلیست تصلح الرعیّة الا بصلاح الولاة و لاتصلح الولاة الا باستقامة الرعیّةمردمان اصلاح نشوند مگر زمامداران اصلاح شوند و اینان اصلاح نیابند مگر به درستى مردم(نهج البلاغه، 683). در این فرمایش هم بر نقش مسؤولین و هم بر نقش مردم در اصلاح و تکامل جامعه اسلامی تأکید مى شود.